خوش صورت. خوبروی. خوشگل. نیکودیدار: فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام. سوزنی. با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا. خاقانی. چو گرگ اجری از پهلوی زاغ کم خور که بر خوان چنان خوش لقائی نیابی. خاقانی
خوش صورت. خوبروی. خوشگل. نیکودیدار: فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام. سوزنی. با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا. خاقانی. چو گرگ اجری از پهلوی زاغ کم خور که بر خوان چنان خوش لقائی نیابی. خاقانی
آنچه دارای رنگ و نگار و نقش خوب باشد. (یادداشت مؤلف) ، خوش قیافه. خوش پیکر. (یادداشت مؤلف) ، خوش اقبال. (یادداشت مؤلف) ، آنکه در قمار غالباً نقش های خوب آرد. (یادداشت مؤلف). که در قمار با آوردن نقشهای مناسب برنده باشد
آنچه دارای رنگ و نگار و نقش خوب باشد. (یادداشت مؤلف) ، خوش قیافه. خوش پیکر. (یادداشت مؤلف) ، خوش اقبال. (یادداشت مؤلف) ، آنکه در قمار غالباً نقش های خوب آرد. (یادداشت مؤلف). که در قمار با آوردن نقشهای مناسب برنده باشد